پيام
+
بعضي وقتا
يکي مياد توي زندگيت که آروم و بي سرو صدا
بدون اينکه تو بفهمي ،
ريشه ميکُنه تو وجودت !
بودنش توي زندگيت از مرز عادت ميگذره ...
ميرسه اون زماني که حس ميکني ؛
اگه داري نفس ميکشي ,
به خاطر اينه که عطر نفس هاي اون تو هواست !
خوشحالي از داشتن اين حس ...
اما بعد ...
مي ترسي !
دلهره مياد سراغت ،
که مبادا يه روز،
تصوير زيباي بودنش رو
توي ذهنت خط خطي کنه !
مبادا رد پاش رو،
روي قلبت جا بگذاره و بره

آقوي مهندسم
93/5/16
ღೋاحرار
و در نهايت ...
اون مي ره !
ريشه ي بودنش، توي دلت مي خُشکه
تو مي موني و هوايي که خالي از نفس هاي اونه !
و اين يعني ...
بي سرانجامي !