شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ [تلگرام] بهارستان جامي ‏حاتم را پرسيدند که :«هرگز از خود کريمتر ديدي؟» گفت: «بلي، روزي در خانه غلامي يتيم فرود آمدم و وي ده گوسفند داشت. في الحال يک گوسفند بکشت و بپخت و پيش من آورد. مرا قطعه‌اي از آن خوش آمد، بخوردم.» گفتم : «والله اين بسي خوش بود.» حاتم ادامه داد: «غلام بيرون رفت و يک يک گوسفند را مي‌کشت و آن موضع را مي پخت و پيش من مي‌آورد و من از اين موضوع آگاهي نداشتم. چون بيرون آمدم که سوار شوم، ديدم که بيرون خانه خون بسيار ريخته است. پرسيدم که اين چيست؟» گفتند: «وي همه گوسفندان خود را بکشت.» وي را ملامت کردم که: «چرا چنين کردي؟» گفت: «سبحان الله تو را چيزي خوش آيد که من مالک آن باشم و در آن بخيلي کنم؟» پس حاتم را پرسيدند که: «تو در مقابله آن چه دادي؟» گفت: «سيصد شتر سرخ موي و پانصد گوسفند.» گفتند: «پس تو کريمتر از او باشي!» گفت: «هيهات! وي هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسياري، اندکي بيش ندادم.»
ღೋاحرار
رتبه 95
1 برگزیده
1702 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top