پيام
+
*(احرار بانو درپاتوق کتاب )*شب بر پارسي ياران گرامي خوش ديروز به جهت خريد دوست خردسالي،کودکي،نوجواني و روزهاي آغازين جواني ام روانه پاتوق کتاب شدم ذره بين به دست دنبال کتاب ابنبات هل دار از انتشارات سوره مهر بودم ولي هرچه ميگشتم کمتر ب نتيجه ميرسيدم

آقوي مهندسم
96/4/28
ღೋاحرار
ب ناچار ب سراغ صاحب ان پاتوق رفتم و جوياي حال و مکان کتاب شدم ولي متاسفانه کتاب مورد نظر دردسترس نبودبا اخم هايي در هم نگاهي اجمالي ب قفسه هاي کتاب انداختم ودر حال غر زدن بودم که به طور خييييييلي ناگهاني
ღೋاحرار
چشمم به کتاب *سقاي آب و ادب*کتاب معرفي شده بانو غزل صداقت خورد و آژير مغزم شروع به آلارم دادن کردپس از خريد کتاب جناب صاحب مغازه شروع به تعريف کردن از کتابي ب اسم *من زنده ام*کرد و مرا که مشتاق خواندن کتاب و غرق شدن در صفحات کاغذ بودم مشتاق تر کرد
ღೋاحرار
کتاب معرفي شده را نيز برداشتم ولي فروشنده دست بردار نبود و از کتابي ديگر شروع به تعريف کرد و حس کنجکاوي مرا درمورد خواندن کتاب *روياي نيمه شب*به جريان انداخت اين کتاب رو هم خريدم توي راه برگشت توي پياده رو کتاب در دست مشتاق خواندن بودم و به نگاه هاي عجيب مردم ک انگار يک موجود مريخي ديدن اصلا توجه ننمودم :)
غزل صداقت
چه عالي:)@};-