شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مردي در حال مرگ بود. وقتي که متوجه مرگش شد، خدا را با جعبه اي در دست ديد. خدا: «وقت رفتنه!» مرد: «به اين زودي؟ من نقشه‌هاي زيادي داشتم!» خدا: «متأسفم، ولي وقت رفتنه.» مرد: «در جعبه‌ات چي داريد؟» خدا: «متعلقات تو را.» مرد: «متعلقات من؟ يعني همه چيزهاي من؛ لباسهام، پولهام و ...» خدا: «آنها ديگر مال تو نيستند، آنها متعلق به زمين هستند.» مرد: «خاطراتم چي؟» خدا: «آنها متعلق به زمان هستند.»
مرد: «خانواده و دوستهايم؟» خدا: «نه، آنها موقتي بودند.» مرد: «پس وسايل داخل جعبه حتماً تن و بدنم هستند!» خدا: «نه، آنها متعلق به گرد و غبار هستند.» مرد: «پس مطمئناً روحم است!» خدا: «اشتباه مي‌کني، روح تو متعلق به من است.» مرد با اشک در چشمهايش و با ترس زياد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و ديد خالي است! مرد دلشکسته گفت: «من هرگز چيزي نداشتم؟» خدا : «درسته. تو مالک هيچ چيز نبودي!» مرد: «پس من چي
داشتم؟» خدا: «لحظات زندگي مال تو بود. هر لحظه که زندگي کردي مال تو بود.» ?? زندگي فقط لحظه هاست قدر لحظه لحظه زندگي خود را بدانيد و لحظه ها را دوست داشته باشيد....
تک دل❤ღ
جالب انگيزناک بود ....@};- :)
واقعاا؟
تک دل❤ღ
بله بسيااااار:)
ممنون وتشکر انرژي گرفتم بسيااااااااااااااااااار
لاهوت
زيبا بود
ممنون
زيبا بود - لاهوت
تشکر
ღೋاحرار
رتبه 95
1 برگزیده
1702 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top